بی صبری و ناشکیبایی و ناتوانی و درماندگی، (ناظم الاطباء)، بی قراری، بی طاقتی، (فرهنگ فارسی معین)، بیهوده و ناحق، (ناظم الاطباء)، بیهوده، (فرهنگ فارسی معین) : سوار هنرمند چابک رکاب که برآتش انگشت زد بی حساب، نظامی، ، ناصحیح و ناراست، (ناظم الاطباء)، ناصحیح و نادرست، (فرهنگ فارسی معین) : من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی حساب فرزندم، سعدی، ، کنایه از ظلم و بیداد، (آنندراج) : تا چند بی حساب به اهل نظر کنی اینک رسید نوبت روز حساب خط، صائب (از آنندراج)، شاهی که بر رعیت خود بی حساب کرد سیلاب گشت و خانه خود راخراب کرد، مخلص کاشی (از آنندراج)
بی صبری و ناشکیبایی و ناتوانی و درماندگی، (ناظم الاطباء)، بی قراری، بی طاقتی، (فرهنگ فارسی معین)، بیهوده و ناحق، (ناظم الاطباء)، بیهوده، (فرهنگ فارسی معین) : سوار هنرمند چابک رکاب که برآتش انگشت زد بی حساب، نظامی، ، ناصحیح و ناراست، (ناظم الاطباء)، ناصحیح و نادرست، (فرهنگ فارسی معین) : من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی حساب فرزندم، سعدی، ، کنایه از ظلم و بیداد، (آنندراج) : تا چند بی حساب به اهل نظر کنی اینک رسید نوبت روز حساب خط، صائب (از آنندراج)، شاهی که بر رعیت خود بی حساب کرد سیلاب گشت و خانه خود راخراب کرد، مخلص کاشی (از آنندراج)
رئیس و سرهزار تن سپاهی. رئیس هزار تن از سپاهیان. (یادداشت مؤلف). منصبی در لشکر: به سرکردگی میر فتاح مین باشی، تفنگچیان اصفهانی را در آن قلعه گذاشتند. (عالم آرا چ امیرکبیر ج 2 ص 453) ، در تشکیلات عسکری عثمانی منصبی دون قائم مقام، در عصر قاجاریه منصبی در سپاهیان سواره. (یادداشت مؤلف) رئیس هزار نفر. آنکه بر هزار تن فرمان راند
رئیس و سرهزار تن سپاهی. رئیس هزار تن از سپاهیان. (یادداشت مؤلف). منصبی در لشکر: به سرکردگی میر فتاح مین باشی، تفنگچیان اصفهانی را در آن قلعه گذاشتند. (عالم آرا چ امیرکبیر ج 2 ص 453) ، در تشکیلات عسکری عثمانی منصبی دون قائم مقام، در عصر قاجاریه منصبی در سپاهیان سواره. (یادداشت مؤلف) رئیس هزار نفر. آنکه بر هزار تن فرمان راند
صفت و شغل موی تراش. (یادداشت مؤلف). عمل تراشیدن و ستردن موی کسی. (از ناظم الاطباء). - قلم موی تراشی، قلم که بدان موی ابرو یا پیشانی و صورت زنان را بسترند. موچین. (از یادداشت مؤلف)
صفت و شغل موی تراش. (یادداشت مؤلف). عمل تراشیدن و ستردن موی کسی. (از ناظم الاطباء). - قلم موی تراشی، قلم که بدان موی ابرو یا پیشانی و صورت زنان را بسترند. موچین. (از یادداشت مؤلف)
تراش دادن مس. یا چرخ مس تراشی. چرخی که بوسیله آن مس را تراش دهند: اختراع چرخ مس تراشی که باین چرخ سطح ظروف مسینه را از درون و بیرون نیک صافی و سترده میکنند
تراش دادن مس. یا چرخ مس تراشی. چرخی که بوسیله آن مس را تراش دهند: اختراع چرخ مس تراشی که باین چرخ سطح ظروف مسینه را از درون و بیرون نیک صافی و سترده میکنند